پایان نامه ارشد:بررسی رابطه بین فرهنگسازمانی و رفتار شهروندی سازمانی با نقش واسطهگری جوسازمانی در دانشگاه کابل | ... | |
۱-۱- کلیاتسازمان و سازمانیافتگی جزء جداناشدنی زندگی انسانها است و افراد بیشتر عمرشان را در سازمانها یا در رابطه با سازمانها سپری میکنند و این موضوع نشاندهنده اهمیت و جایگاه سازمانها در دنیای کنونی است. بهعلاوه، عصر کنونی دوره تحولات شتابنده و غیرقابلپیشبینی است. وضعیت کنونی در جامعه بیانگر عدم توازن، پیچیدگیهای روزافزون سازمانها و عدم توانایی این سازمانها در پیشبینی و مقابله با این تحولات و پیچیدگیها است. سازمانها برای مقابله با تهدیدات محیطی و استفاده از فرصتهای احتمالی ناچارند ظرفیتها و توانمندیهای درونی خود را بشناسند، نقاط ضعف را ترمیم و به تقویت نقاط قوت بپردازند. مسائل و مشکلات در سازمانها آنچنان پیچیده و درهمتنیده است که تشخیص مشکل بهآسانی میسر نیست. سازمانهای آموزش عالی یکی از این سازمانهاست که در سبز فایل با چالشهای جدید و جدی روبهرو هستند. چراکه کار کردن در شرایط پیچیده و رقابتی، ویژگی بنیادی سازمانهای آموزشی بهویژه سازمانهای آموزش عالی است(میلر[۱]به نقل از ویگودا و همکاران، ۲۰۰۷)، در این میان میتوان گفت که؛ گرداننده اصلی این سازمانها انسانها است و انسانها است که به کالبد سازمانها جان و هویت میبخشند و یک سازمان را از سازمانی دیگر متمایز کرده و تحقق هدفها را میسر میسازند. بدون انسان سازمان بیمعنی است و ماهیت انسانی سازمانها و پیچیده بودن رفتارهای کارکنان این پیچیدگی را مضاعف نموده است. با چنین اوصافی سازمانها نباید در انتظار تحول باشند، بلکه باید خود منبع موج و تحول گردند و در جهت بهبودی خود بکوشند تا بتوانند پاسخگوی نیازهای جدید تمدن امروزی باشند (مرادی چالشتری و همکاران، ۱۳۸۷). یکی از اهداف اصلی هر سازمانی، دستیابی به موفقیت و تحقق اهداف و فلسفه وجودی خویش است. برای رسیدن به این اهداف، همچنان حفظ و بقای معنادارشان در محیط پویا و متغیر امروزی ناچارند از خود عملکرد شایسته و بایستهای نشان دهند. موفقیتهای چشمگیر دهه اخیر سازمانهای با حداقل امکانات از یکسو و شکست سازمانهای با بهترین تواناییهای مادی از سوی دیگر بیانگر نقش قابلتوجه عوامل غیرمادی در موفقیت آن ها بوده است که در این میان فرهنگسازمانی بهعنوان عامل مؤثر در عملکرد سازمانها تلقی میگردد (نصیرپور و همکاران، ۱۳۸۸). فرهنگسازمانی[۲] سیستمی است متشکل از ارزشها و عقاید که در تعامل متقابل با نیروی انسانی، ساختار سازمانی، جوسازمانی، رفتار شهروندی سازمانی و سیستم کنترل بوده و درنتیجه هنجارهای رفتاری را در سازمان شکل میدهد. ازآنجاکه؛ فرهنگسازمانی به سازمان هویت میدهد (زهیر و همکاران[۳]، ۲۰۱۱) و به هماهنگی رفتار اعضاء کمک میکند (مکنتاش و دورتی[۴]، ۲۰۱۰). با توسعه فرهنگسازمانی قوی و مؤثر، سازمانها میتوانند عملکردی مؤثری به دست آورند (جاکوبس[۵] و همکاران، ۲۰۱۳). با توجه به اینکه فرهنگسازمانی بر عملکرد افراد تأثیر میگذارد (هنری[۶]، ۲۰۰۶)، بهطورکلی گفته میشود که فرهنگسازمانی ادراکی است که افراد از سازمان خوددارند و چیزی است که نه در سازمان وجود دارد و نه در فرد و ویژگیهای خاصی است که در یک سازمان وجود دارد نمایانگر خصوصیات معمول و ثابتی است که سازمانها را از یکدیگر متمایز میکند (مشبکی، ۱۳۸۰). فرهنگسازمانی بستری است بههمپیوسته که اجزا سازمان را به هم میچسباند (کوئین، ۱۹۹۹). (هافستد[۷]، ۱۹۹۱)، فرهنگسازمانی را برنامهریزی جمعی ذهن بیان میکند که افراد یک سازمان را از سازمانهای دیگر متمایز کند (مرتضوی، ۱۳۷۹). فرهنگهای سازمانی شالوده تاریخی دارند بدین معنی که نمیتوان رابطه بین فرهنگسازمانی و تاریخ را از هم جدا کرد و فرهنگسازمانی بهطور ناگهانی و اتفاقی به وجود نمیآید (تریس و بئر[۸]، ۱۹۹۳). بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که فرهنگسازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود (رابینز، ۱۹۹۸). شناخت فرهنگسازمانی بهعنوان یک ضرورت مهم در اولویت فعالیتهای مدیران سازمانها قرار دارد، چراکه با شناخت دقیق و درست فرهنگسازمانی و آشنایی با ویژگیهای آن، مدیران میتوانند برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت خود را سامان دهد (فیاض، ۱۳۹۰). ازاینرو شناخت فرهنگسازمانی برای مدیران و رهبران سازمانهای آموزش عالی و هدایت نیروی انسانی و تحقق اهداف سازمانی، اهمیت حیاتی دارد، زیرا فرهنگ حاکم بر سازمان مبین بقا و رشد سازمان است. شناخت فرهنگسازمانی زمانی ملموس میگردد که بدانید اگر فرهنگ را هدایت نکنید، فرهنگ سازمان شمارا هدایت میکند. بهبیاندیگر موفقیت سازمان، در ارتباط مستقیم با کارکنان و مدیران سازمان میباشد. ارتباط مدیران و کارکنان در فرایند پیچیده فرهنگسازمانی را تشکیل میدهد. لذا سازمانها باید فرهنگی را حاکم کنند که در آن، افراد انگیزه و توانایی لازم برای فعالیت را داشته باشند و بااحساس تعلق نسبت به سازمان خود بتوانند موجبات اثربخشی سازمان را فراهم آورند و ضامن سلامت و بقاء سازمان باشند. فرهنگسازمانی مجموعه از فرضیات اساسی است که افراد سازمان در مواجهه با مسائل، برای انطباق با محیط و دستیابی به وحدت و انسجام داخلی، کشف و ایجاد کرده و ثابتشده که سودمند و باارزش است و درنتیجه بهعنوان روش صحیح ادراک، تفکر و احساس به اعضای جدید انتقال مییابد (شاین[۹]، ۲۰۱۰). از سوی دیگر، هر سازمانی دارای فرهنگ، آدابورسوم، ارزشها و هنجارها و روشهای عمل مخصوص و نسبتاً پایداری است که شیوۀ رفتار آن ها را بر اساس این ویژگیها میتواند پیشبینی کرد. این فرهنگ یا خصوصیات که به ما اجازه میدهد یک سازمان را از سازمان دیگر متفاوت بدانیم، جوسازمانی[۱۰] نامگرفته است. نظر به اینکه جوسازمانی در همۀ ابعاد و جایجای سازمان جریان دارد و ضمن تأثیرگذاری در سلوک و حالت اعضا، رفتار سازمانی ازجمله رفتار شهروندی سازمانی آن ها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد، این تأثیرات میتواند موجب انگیزش یا ضعف آن شود که درهرصورت، در عملکرد نیروی انسانی نقش تعین کنندهای دارد (علوی، ۱۳۸۱). درزمینه مفاهیم جو و فرهنگ دودسته از دیدگاه وجود دارد که یکی از این دیدگاه به این باور است که: جو غالباً بیانگر نگرشها، ادراکات و رفتار اعضای سازمان میباشد، درحالیکه فرهنگ شامل عقاید، هنجارها و ارزشهای مشترک میان کارمندان سازمان است (تاهاگلو[۱۱]، ۲۰۰۷). در حقیقت اگرچه این مفاهیم و معانی در بسیاری از جهات با یکدیگر مرتبط و شبه هستند، اما هرکدام جایگاه، تعاریف و معانی متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند (گال[۱۲]، ۲۰۰۸). جو و فرهنگسازمانی تا اندازۀ زیادی به هم شباهت دارند و هردو برای توصیف ویژگیهای درونی و پایدار یک سازمان به کار میروند، اما هرکدام دلالت بر واقعیاتی متفاوت از دیگری دارند. نکتۀ حائز اهمیت در ارتباط جو و فرهنگ آن است که جو صرفاً منعکسکنندۀ فرهنگ سازمان نیست، بلکه بازتابدهندۀ مجموعهای از ویژگیها و متغیرهای نسبتاً پایدار درون سازمان ازجمله فرهنگ است. بهعبارتدیگر، تعامل عوامل مختلف داخلی سازمان مانند روابط اجتماعی- انسانی، فرهنگ، محیط فیزیکی، ساختار سازمانی، شیوه مدیرت و رهبری و.، بر ادراک کارکنان از جو و رفتار آنان تأثیرگذار است (حمزه لویی و همکاران، ۱۳۹۱). برخی از صاحبنظران فرهنگ، آدابورسوم و روشهای عملی انجام کارها را در هر سازمان بهعنوان جو آن سازمان در نظر گرفتهاند. دیویس[۱۳] (۱۹۹۵)، جو را دربرگیرندۀ فرهنگسازمانی هم میداند. برخی از صاحبنظران، جو را با فرهنگسازمانی مترادف دانستهاند و بعضی، جوسازمانی را جزئی از فرهنگسازمانی میدانند (میر کمالی،۱۳۸۸). جوسازمانی جلوهای از فرهنگسازمانی میباشد و از پایداری نسبتاً کمتری در مقایسه با فرهنگسازمانی برخوردار میباشد (هالویی[۱۴]،۲۰۱۱). جوسازمانی به ادراکات اعضای سازمان از عناصر بنیادی سازمان اشاره دارد (وست و فار[۱۵]، ۱۹۸۹). ازآنجاکه جو مبتنی بر چشمانداز فردی است، تغییرپذیری سریعی دارد ضمن اینکه بر روی رفتار افراد هم تأثیرگذار است (پاین و پاق[۱۶]، ۱۹۷۶). جوسازمانی عبارت است از مجموعهای از حالات، خصوصیات یا ویژگیهای حاکم بر یک سازمان که آن را گرم، سرد، قابلاعتماد، غیرقابلاعتماد، ترسآور یا اطمینانبخش، تسهیلکننده یا بازدارنده میسازد و از عواملی نظیر رضایت شغلی، شخصیت، رفتار، سوابق، نوع مدیریت، فرهنگسازمانی، روحیه، انگیزش، ساختار، فنّاوری و غیره به وجود میآید و سبب تمایز دو سازمان مشابه از هم میشود. (میر کمالی، ۱۳۸۸). نوعی رابطهای که انسانهای داخل یک سازمان دارند، ویژگیها و جو آن سازمان را به وجود میآورد. جوسازمانی به ادراکات عمومی کارکنان از محیط کارشان برمیگردد که تحت تأثیر سازمان رسمی و غیررسمی، شخصیت افراد و رهبری و فرهنگ سازمان حاصل میشود (میر کمالی، ۱۳۷۸). مطالعات نشان دادهاند جوسازمانی یکی از عناصر اصلی دستیابی به رویکرد مطلوب کاری در کارکنان سازمان به همراه عناصر فرهنگی و روابط آن ها الگویی را خلق میکند که سازمان را از سایر سازمانها متمایز میسازد(گلیسون[۱۷]، ۲۰۰۲؛ گلیسون و هملگارن[۱۸]، ۱۹۹۸؛ گلیسون و همکاران ، ۲۰۱۰؛ گلیسون و گرین، ۲۰۰۶). همانگونه که شخصیت افراد منحصربهفرد است، فرهنگ و جوسازمانی سازمانها نیز شخصیت منحصربهفردی دارد و نوعی احساس هویت و تعهد را در کارکنان سازمان ایجاد میکند (اعرابی، ۱۳۸۶) که درنهایت موجب بروز رفتار شهروندی سازمانی میشود ( شاهبندزاده، محمدی و حسن پور، ۱۳۸۹). از طرف دیگر، بهکارگیری راهبردهای مناسب منابع انسانی که پشتیبان جوسازمانی مناسب بر مبنای فرهنگسازمانی باشند و موجب تسهیل بهکارگیری نیروی انسانی و بروز رفتار مناسب شهروندی سازمانی میشود، جایگاه ویژهای دارد. سازمانهای که میکوشند، اثربخش، کارا و پاسخگوی نیازهای محیط خود باشند و در محیط پیچیده و رقابتی بقای خود را تضمین کنند؛ باید از طریق ایجاد فرهنگ و جوسازمانی، محیطی را ایجاد کنند که نیروی انسانی به انجام رفتار شهروندی سازمانی تشویق شوند. رفتار شهروندی سازمانی، مجموعه رفتارهای است که جزء الزامات رسمی سازمان و انجام شغل نیستند اما به اثربخشی کار و سازمان کمک میکنند. غالباً از سوی کارکنان این مجموعه رفتارها بهعنوان یک امر اختیاری نگریسته میشود. پژوهش در مورد رفتارهای فرا شغلی در محیط کار بیشترین توجه را در سالهای اخیر به خود جلب کرده است که تحت عنوان رفتار شهروندی سازمانی[۱۹] شناخته میشود. اورگان[۲۰] (۱۹۸۸)، رفتار شهروندی کارکنان را بهعنوان اقدامات مثبت بخشی از کارکنان برای بهبود بهرهوری و همبستگی و انسجام محیط کاری میداند که ورای الزامات سازمانی است. وی معتقد است رفتار شهروندی سازمانی، رفتاری فردی و داوطلبانه است که مستقیماً مشمول سیستمهای رسمی پاداش در سازمان نمیشود، اما باعث ارتقای اثربخشی و کارایی عملکرد سازمان میشود (دنیکلیس برگر و همکاران[۲۱]، ۲۰۰۵). رفتار شهروندی سازمانی رفتاری خودجوش و آگاهانه است که بهطور مستقیم یا صریح توسط سیستم رسمی پاداش سازمان پیشبینینشده است. ولی درمجموع عملکرد مؤثر سازمان را ارتقا میدهد. منظور از خودجوش و آگاهانه این است که این رفتار ضرورت اجباری نقش یا شرح شغل نیست. این رفتار بیشتر یک انتخاب شخصی است و در صورت انجام ندادن آن تنبیهی به دنبال ندارد (آلیسیا، ۲۰۰۸). اریک و همکاران (۲۰۰۸)، رفتار شهروندی سازمانی به فعالیتهایی اطلاق می شود که از فرد خواسته نشدهاند ولی در کل از سازمان حمایت می کنند و به آن سود میرسانند. ویگودا[۲۲] (۲۰۰۷) رفتار شهروندی سازمانی کمکهای غیررسمیای را در برمیگیرد که کارمند بهعنوان یک فرد، می تواند آزادانه آن ها را انجام دهد و یا از انجامشان خودداری کند، بدون توجه به تحریمها و پاداشهای رسمی. ویگودا[۲۳] (۲۰۰۷) رفتار شهروندی سازمانی کمکهای غیررسمیای را در برمیگیرد که کارمند بهعنوان یک فرد، می تواند آزادانه آن ها را انجام دهد و یا از انجامشان خودداری کند، بدون توجه به تحریمها و پاداشهای رسمی. ماهیت این رفتار بهگونهای است که اختیاری، داوطلبانه و خودخواستهاند و نظام پاداش و تنبیه سازمانی تأثیر زیادی بر آن ها ندارند (اورگان[۲۴] و همکاران، ۲۰۰۶). علیرغم آنکه وجود این رفتارها در کارکنان هر سازمانی ارزشمند است، اما شواهد موجود در خصوص مفهومسازی و پژوهش آن در سازمانهای مختلف و جوامع مختلف بهویژه سازمانهای خدماتی ناچیز است (ارتورک[۲۵]، ۲۰۰۷). این در حالی است که اهمیت آن در نیروی انسانی سازمانهای آموزشی بهویژه در دانشگاهها بسیار زیاد است (زینآبادی و همکاران، ۲۰۱۰). با توجه به اهمیت رفتار شهروندی سازمانی در بهرهوری و اثربخشی سازمانها، متأسفانه هنوز هم درک، توجه و شناخت درست از آن در کشور افغانستان بهویژه در سازمانهای آموزش عالی که متولی تربیت نیروی انسانی در کشوراست، وجود ندارد و حتی میتواند گفت که رفتار شهروندی سازمانی یک مفهوم ناشناخته در سازمانها بهویژه سازمانهای آموزش عالی میباشد. با توجه به نقش این سه متغیر فرهنگسازمانی، جوسازمانی و رفتار شهروندی سازمانی در عملکرد، کارایی و اثربخشی سازمانها، در این پژوهش به بررسی ارتباط بین این متغیرها و نقش واسطهگری جوسازمانی در پیشبینی تأثیر فرهنگسازمانی بر رفتار شهروندی سازمانی، در سازمانی که یکی از سازمانهای مسئول در تربیت نیروی انسانی برای کشور میباشد، یعنی دانشگاه کابل پرداخته شده است و رهنمودهای کاربردی برای علاقهمندان دانش مدیریت ارائه میدهد. [۱] - Miller
[۲] - organizational culture [۳] . Zahir [۴] . Macintosh & Doherty [۵] . Jacobs [۶] . Henri [۷] . Hofsttede [۸] . Tres & Bir [۹] . Schein [۱۰] . ۰rganizational Climate [۱۱] . Tahooglu [۱۲] . Gall [۱۳] . Davis [۱۴] . Halloye [۱۵] . Wosst & Far [۱۶] . Pain & Pagh [۱۷] . Gilsson [۱۸] . Hemilgarn [۱۹] . organizational citizenship behavior [۲۰] . Organ [۲۱] . Denicolis & Bragger [۲۲] . Wegoda [۲۳] . Wegoda [۲۴] . Organ [۲۵] . Arttork تعداد صفحه :۱۸۳
[پنجشنبه 1400-02-30] [ 12:19:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|