روش ها و آموزش ها - ترفندها و تکنیک های کاربردی








دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




جستجو




 
  دانلود پایان نامه ارشد : بررسی رابطه بین حل مسئله ،مهارتهای زندگی و سلامت روان دانش آموزان مقطع متوسطه ...

 

مهارت های زندگی وحل مساله به مجموعه ای ازتوانایی ها گفته می شود که زمینه سازگاری رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی،فرد را قادر می سازد که ضمن پذیرش مسئولیت های فردی واجتماعی خود،بدون لطمه زدن به خود ودیگران بتواند به شکل موثری با خواست ،انتظارات ومشکلات روزانه در روابط بین فردی روبرو گردد وبدین طریق از گرفتار شدن به آسیب های رفتاری،روانی واجتماعی در امان باشد.(کریم زاده وهمکاران،۱۳۸۸).
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در طول قرن اخیر شاهد تحولات زیادی در بهداشت ودرمان وروابط اجتماعی بوده ایم.مسلما درآینده نیز نیازمند تحولات وتغییرات بیشتری خواهیم بود.چون در پنجاه سال گذشته بیماریهای عفونی ،مانند فلج کودکان،سرخک و.با رعایت بهداشت کاهش ومیزان عمر انسان افزایش یافت.اما متاسفانه ،فقر،مشکل مسکن ،غذا وآب سالم وسایر نیازهای دیگر افزایش یافته واختلال در محیط زیست واختلال روانی ،اعتیاد،ناهنجاریهای اجتماعی باعث فروپاشی نظام اجتماعی شده است.سازمان بهداشت جهانی (۱۹۹۴)سلامتی را رفاه کامل جسمی-روانی واجتماعی تعریف می کند واینکه فرد توانایی سازگاری با محیط بیرون را داشته باشد.داردن ،گازدا[۱] وگینتر[۲](۱۹۹۶)بیان می دارندکه مهارتهای زندگی،برای زندگی اثربخش ضرورت دارد ودرتمام دوره های زندگی (کودکی،نوجوانی وبزرگسالی)موردنظر هستند،مجموعه کلی این مهارتهای زندگی براساس رشد موثردرچهاربعد زندگی خانوادگی،تحصیلی،شغلی واجتماعی می باشندکه جهت پیشگیری و درمان اصلاحی به کار گرفته می شوند ومبتنی بریک ساختار تئوریکی هستند که دارای اهداف کلی مشاوره وبهداشت روانی می باشند(به نقل از پیکلسیمر[۳]،هوپر[۴] وهمکاران،۱۹۹۸).
عکس مرتبط با محیط زیست

اجزای مهارتهای زندگی شامل مهارتهای خودمدیریتی ومهارتهای اجتماعی می باشد. مهارتهای خودمدیریتی فردی شامل توانایی تصمیم گیری وحل مسئله ،آگاهی از تاثیرات اجتماعی ومقاومت در برابر آن،مقابله با اضطراب،خشم وناکامی وتعیین هدف خود رهبری وخود تقویت دهی می باشد.مهارتهای اجتماعی نیز بخشی از مهارتهای زندگی است که شامل برقرای ارتباط اجتماعی ،مهارتهای جراتمندی کلامی وغیر کلامی،احترام گذاشتن وافزایش شایستگی اجتماعی کودکان،نوجوانان وجوانان می باشد(بوتوین[۵]،کانتور[۶]،۲۰۰۰).

مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای اساسی زندگی است که به ما این امکان را می دهد تا با برنامه ریزی مشخص مشکلاتمان را حل کنیم.

مهمترین فایده یادگیری حل مسئله این است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات راه حل های متعدد را جستجو نماید.آنها را بررسی نموده وپس از تجزیه وتحلیل بهترین راه حل را انتخاب کند.مشکلات موجود افراد عمدتا شامل مسائل شخصی،امور روزانه ،تحصیلی –شغلی-اجتماعی،ارتباط با

 دوستان-خانواده ،محیط کار ودیگر موقعیت هایی است که به تناسب زندگی وایفای نقش های اجتماعی    ، فرد ناگزیر از مواجهه با آنهااست.(محمد خانی،۱۳۷۸).

سازمان بهداشت روانی(۱۹۹۹)مهارتهای زندگی را توانایی رفتار مثبت وسازگارانه ای تعریف می کندکه افراد را قادر می سازد تا به گونه ای موثربا چالش ها ودرخواست های روزمره زندگی برخورد کنند.دروافع مهارتهای زندگی به مهارت های شخصی واجتماعی گفته می شود که کودکان ونوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود،انسانهای دیگر وکل اجتماع به طور شایسته ،موثر ومطمئن رفتار نمایند(مک تاویش[۷]،۲۰۰۰).

 حل مسئله مستلزم راهبردهای ویژه وهدفمندی است که فرد به وسیله آن مشکلات را تعریف می کند،تصمیم به اتخاذ راه حل می گیرد،راهبردهای حل مسئله را انجام داده وبر آن نظارت می کند(الیوت وهمکاران[۸]،۱۹۹۹).

نوجوانی وجوانی یکی از مهمترین مراحل زندگی محسوب می شود.کودکان ونوجوانان سرمایه های جامعه می باشند وسلامت روح وجسم آنها تضمین کننده سلامت جامعه آینده است.پیچیدگی وسختی های ویژه ای زندگی نوجوانان را همراهی می کند،نظیر دگرگونیهای اجتماعی وخانوادگی،بروز بیماریهای خطرناک،رقابت،استرس امتحان ومانند اینها که هر کدام به تنهایی می تواند فشار وتنش روانی را بر آنها وارد سازد وسلامت آنهارا به مخاطره افکند ولطمه های جبران ناپذیری به همراه آورد.بسیاری از نوجوانان توانایی لازم را در جهت برخورد با مشکلات وچالش ها نداشته ودر معرض بسیاری از آسیب ها و نابهنجاریهای رفتاری قرار دارند.بر این اساس آگاهی ونا آگاهی از مهارت حل مسئله ومهارتهای زندگی بر جنبه های مختلف رفتاری وشخصیتی دانش آموزان تاثیر دارد.با توجه به آنچه گفته شد پژوهش حاضر به نقش حل مسئله ومهارتهای زندگی در سلامت روان دانش آموزان می پردازد.

 ۱-۲ بیان مسئله

مهارت حل مسئله فرایند تفکر منطقی ومنظمی است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات ،راحل های متعددی جستجو کند وسپس بهترین راه حل را انتخاب نماید.هنگامیکه افراد از مهارت حل مسئله برای برطرف کردن مسائل بین فردی ومسائل اجتماعی استفاده می کنند به آن مهارت حل مسئله گفته می شود(نوری قاسم آبادی، ۱۳۷۷).

امروز بسیاری از محققان معتقدندمهارتهای مقابله ای مانند توانایی حل مسئله،دور اندیشی وانجام ارزیابی های منطقی ودرست به افراد کمک می کند تا به طور موفقیت آمیزی با مشکلات مقابله نمایند.اما متاسفانه بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی توانایی های لازم را کسب نکرده ودر مواجهه با مشکلات روزمره آسیب پذیر می باشند.

گروه سنی در معرض خطر برای نابهنجاری های رفتاری واجتماعی نوجوانان می باشند،چرا که آنها در مقطعی قرار دارند که بحران هویت ،بلوغ ،غرور جوانی،تمایل به سرکشی ومستقل بودن و.وجود دارد.لذا ارتقای سطح آگاهی ونگرش ومتعاقبا عملکرد این گروها بر پیشگیری از این معضلات وگسترش بهداشت روان نقش مهمی می تواند داشته باشد(نجفی وهمکاران۱۳۹۱).

پژوهش ها نشان داده است که بسیاری از مشکلات عاطفی –روانی،ریشه های روانی-اجتماعی داشته ودرصورتی که افراد دارای چنین تواتمندی هایی باشند قادر خواهند بود تابا سایر افراد جامعه،فرهنگ ومحیط خود سارگارانه عمل نموده وبهداشت روان خود را درسطح مطلوبی تامین نمایند.(هرمن[۹] وهمکاران،۲۰۰۸،مردانی[۱۰] وهمکاران،۲۰۱۱).

مهارت های زندگی وحل مساله به مجموعه ای ازتوانایی ها گفته می شود که زمینه سازگاری رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی،فرد را قادر می سازد که ضمن پذیرش مسئولیت های فردی واجتماعی خود،بدون لطمه زدن به خود ودیگران بتواند به شکل موثری با خواست ،انتظارات ومشکلات روزانه در روابط بین فردی روبرو گردد وبدین طریق از گرفتار شدن به آسیب های رفتاری،روانی واجتماعی در امان باشد.(کریم زاده وهمکاران،۱۳۸۸).

انسانها برای مقابله سازگارانه با استرس ها،موقعیت های مختلف به کار کردهایی نیاز دارند که بسیار زیر بنایی است.کارکردهایی نظیر شناختها ،عواطف ورفتارهایی که در قالب ساختارهایی مانند عزت نفس ،خود کار آمدی،درک از خود ومهارتهای اجتماعی تجلی می کند.

بطور کلی مهارتهای زندگی یک رفتار جامع(گسترده)می باشدو در حقیقت رویکردی است که روی مهارتهایی که فرد برای زندگی نیاز داردمانندارتباطات ،تصمیم گیری ،قدرت تفکر،احساس مدیریت،توانایی مخالفت کردن در مقابل فشار زیاد دیگران ،عزت نفس ومهارتهای ارتباطی تاثیر می گذارد.از دیدگاه یونسکو می توان این برنامه هارا در قالب ده مهارت مورد بررسی قرار داد:۱-خود آگاهی ۲-همدلی۳-برقراری رابطه موثر (ارتباطات اجتماعی)۴-روابط بین فردی سازگارانه (روابط بین فردی)۵-تصمیم گیری۶-حل مسئله۷-تفکر انتقادی۸-تفکرخلاق۹-مقابله با هیجان۱۰-مقابله با استرس(نیک پور،۱۳۸۳).

مفهوم سلامت روانی در واقع جنبه ای از مفهوم سلامت کلی است.سازمان بهداشت جهانی سلامت را این گونه تعریف می کند:حالت سلامتی کامل جسمانی،روانی،اجتماعی،معنوی ونه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی که در آن فرد به توانایی های خودش پی می برد،با تنیدگی معمول زندگی کنار می آید،به صورت ثمر بخش ومولد کار می کندوبه جامعه کمک می کند(بری[۱۱] وجنکینز[۱۲]،۲۰۰۷ نقل از قاسمی ،دلاور وکریمی زارچی۱۳۹۱).

بهداشت روانی از جمله مهمترین نیازهای انسان امروزی است که برای تامین آن لازم است فرد خود را بشناسد،دیگران را درک وروابط موثری با آنها ایجاد کند.هیجان های منفی وتنیدگی روزمره خود را شناسایی کند وآنها را تحت کنترل در آوردوبا حل مشکلات خود به شیوه موثر تصمیم های مناسبی اتخاذ کند.لازمه بر آورده شدن این نیاز ها ،تسلط بر مهارت های زندگی است(هومن[۱۳] وهمکاران۱۳۹۲).

برخورداری از مهارتهای زندگی فرد را برای غلبه برتنش ها ومشکلات پیش رو که اقتضای زندگی فردی واجتماعی است،آماده می کند.عواملی نظیر عزت نفس،مهارت های بین فردی،برقراری ارتباط مطلوب،تعیین هدف،تصمیم گیری،حل مساله وتعیین وشناسایی ارزش های فردی در پیشگیری ویا کاهش ابتلای نوجوانان به انواع ناهنجاریهای رفتاری واختلالات روانی وافزایش سطح سلامت روان آنان نقش موثری دارند.فقدان این مهارتها موجب می شود که فرد دربرابر فشارها واسترس ها به رفتارهای غیر موثر وناسازگارانه روی آورد(طارمیان وهمکاران،۱۳۷۸).

باتوجه به آنچه شرح داده شد درپژوهش حاضر به دنبال پیش بینی سلامت روان با بهره گرفتن از پرسشنامه های حل مسئله ومهارت زندگی هستیم تا بتوانیم به سوالات پژوهش پاسخ دهیم. - آیا بین حل مسله ،مهارتهای زندگی و سلامت روان دانش آموزان دختر مقطع متوسطه  رابطه وجود دارد؟- آیا بین حل مسله وسلامت روان رابطه وجود دارد؟-آیا بین مهارتهای زندگی وسلامت روان رابطه وجود دارد؟ تابتوانیم تاثیر متغیر های مستقل(حل مسئله ومهارتهای زندگی) رابرسلامت روان بررسی کنیم.

 ۱-۳  اهمیت وضرورت تحقیق

حل مسئله یک مهارت حیاتی برای زندگی در در عصر حاضر است.امروزه در تمامی فعالیت ها ،صاحبان امر به سوی مهارتهای تفکر سطح بالا وحل مسئله ،چه در حیطه عمومی وچه در حیطه فناوری ،خواه در فعالیتهای طبیعی وخواه در فعالیتهای مسئله دار فرا خوانده می شود ودر اغلب جوامع همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش حل مسئله تاکید کرد(وو وهمکاران[۱۴]، ۱۹۹۶ ).

مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای اساسی زندگی است که به ما این امکان را می دهد تا با برنامه ریزی مشخص مشکلاتمان را حل کنیم.

مهمترین فایده یادگیری حل مسئله این است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات راه حل های متعدد را جستجو نماید.آنها را بررسی نموده وپس از تجزیه وتحلیل بهترین راه حل را انتخاب کند.مشکلات موجود افراد عمدتا شامل مسائل شخصی،امور روزانه ،تحصیلی –شغلی-اجتماعی،ارتباط با

دوستان-خانواده ،محیط کار ودیگر موقعیت هایی است که به تناسب زندگی وایفای نقش های اجتماعی    ،فرد ناگزیر از مواجهه با آنهااست.(محمد خانی،۱۳۷۸).

حل مساله فرد را قادر می سازد به طور سازنده با مشکلات زندگی خود مواجه شود«مواجه سازنده» با مشکلات مهارت فوق العاده ارزشمندی است که آموزش آن برای نوجوانان کاملا ضروری است .حل مساله مستلزم چندین فعالیت است ،به طوری که ابتدا باید «مسئله » را با دقت وصحت تعریف کرد وسپس راحل های متفاوت را در کنار هم قرار داد ودر نهایت ،راحل مناسب را از میان راحل های ممکن انتخاب واجرا کرد(سیف،۱۳۷۱).

دانستن مهارتهای زندگی مطلوب این امکان را برای شخص فراهم می آورد که زندگی خود را در سطح مطلوب روزانه نگه دارد ودر مقابله با انسانهای دیگرفرهنگ ومحیط خود این توانایی را بصورت رفتار سازگارانه ،موثر ومثبت متبلور سازد.داشتن مهارتهای زندگی باعث افزایش قدرت سازگاری فرد و بالا رفتن ظرفیت روانشناختی او می شود.عدم اطلاع از شیوه های صحیح زندگی کردن وفقر مهارت های زندگی واجتماعی زمینه را برای بروز بیماری های روانی ومعضلات اجتماعی فراهم می کندکه علت عمده آن فقر آموزش های لازم از سوی والدین ومدرسه می باشد(کلینکه[۱۵]،ترجمه محمد خانی،۱۳۸۰).

طبق دیدگاه سازمان بهداشت جهانی (۱۹۹۹)آموزش مهارتهای زندگی برای آماده سازی وتحول سالم کودک و نوجوان ضروری است. بنابراین فرد نوجوان می تواند تجربیاتی را فراهم کند که نه تنها انتقال به بزرگسالی را تسهیل کند بلکه به دستیابی او به رضایت از زندگی در طول گستره عمر نیز کمک کند.مهارتهای زندگی می توانند جسمانی (مثل وضعیت مناسب)،رفتاری (مثل ارتباط موثر)یا شناختی (مثل تصمیم گیری موثر)باشد.نوجوانان وجوانانی که از مهارت زندگی سطح بالایی بر خوردار باشند نسبت به سلامتی شان مسئولیت پذیر می شوند.تصمیمات بهداشتی مناسب وسبک زندگی سالمی را در طول زندگی خود اتخاذ می کنند.ماستودا[۱۶] وچیاما[۱۷] (۲۰۰۶)در پژوهشی بدین نتیجه دست یافتند که برخورداری از مهارتهای مقابله با استرس موجب پیشگیری وکاهش اختلالات روانی وبیماری های روان تنی می شود.پژوهش اسمیت[۱۸]        (۲۰۰۴) نشان  می دهدکه آموزش مهارت های زندگی اضطراب و افسردگی را در نوجوانان کاهش می دهد.
تصویر درباره افسردگی در روانشناسی Psychological depression

 

 

تعداد صفحه : ۹۸

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-02-29] [ 11:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دانلود پایان نامه ارشد : بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی دانشجویان متاهل ...

 

خانواده، یک نظام اجتماعی طبیعی است که دست کم سه نسل را در بر می‌گیرد. رابطه ی اعضای این خرده فرهنگ ها رابطه ای عمیق و چند لایه است که عمدتاً بر اساس تاریخچه‌ مشترک، ادراک‌ها و فرض های مشترک و درونی شده راجع به جهان و اهداف مشترک بنا نهاده شده است. در چنین نظامی، افراد به وسیله‌ی علایق و دلبستگی‌های هیجانی نیرومند، دیرپا و متقابل با یکدیگر پیوند یافته‌اند. ممکن است از شدت این علایق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود، اما باز هم علایق مزبور در سراسر زندگی به بقای خود ادامه خواهند داد (گلدنبرگ[۱]، ۲۰۰۳).

رضایت زناشویی، یعنی انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آن چه در زندگی خود تجربه می کند. (مادانز[۲]، ۱۹۸۱). به زعم وینچ رضایت زناشویی انطباق بین وضعیت موجود و وضعیت مورد انتظار است (وینچ[۳]، ۱۹۷۴). برخی از صاحب نظران در تعریف رضایت زناشویی، آن را تابع مراحل چرخه‌ی زندگی می‌دانند. راه‌های مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد و بهترین تعریف را هاکینز ارائه کرده است. او رضایت زناشویی را احساس خشنودی، رضایت و لذت توسط زن و شوهر زمانی که همه‌ی جنبه‌های ازدواج خود را در نظر می‌گیرند تعریف می‌کند. رضایت یک متغیر نگرشی است، بنابراین، یک خصوصیت فردی برای زن و شوهر محسوب می‌شود. طبق تعریف مذکور رضایت زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبه‌های مختلف روابط زناشویی خود دارند (الیس و همکاران[۴]، ۱۹۹۶).
عزت نفس عامل مهمی برای پیشرفت و موفقیت  افراد در همه کارها و در زندگی زناشویی است و محیط نیز نقش تأثیرگذاری در شکل گیری آن دارد، و رضایت زناشویی حاصله مبادله رفتارهای پاداش بخش است  (پوردهقان و همکاران، ۱۳۸۷). نظریه‌های سبک دلبستگی و تمایز یافتگی، بر روابط اولیه در محیط خانواده تأکید کرده و آن را بر روابط بعدی مؤثر می دانند. آن‌ ها سبک های دلبستگی و تمایز یافتگی را به عنوان عوامل پایدار و چند نسلی تلقی کرده و پیشنهاد می‌کنند که چگونه خانواده‌ی مبدأ شخص می‌تواند بر روابط زناشویی او اثر بگذارد (یانگ و همکاران[۵]، ۲۰۰۳).اهمیت شناخت و بررسی عواملی که سبب قوام و استحکام این نهاد اجتماعی می‌گردند، می‌تواند گامی مفید در راستای ارتقای سطح فرهنگ، جامعه باشد. عوامل مختلفی بر استحکام و دوام خانواده تأثیر می‌گذارند که از جمله ی آنها رضایت بین زوجین است (عطاری و همکاران، ۲۰۰۶).
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۱-۲- بیان مسأله

خانواده، ساختارى است که عملکرد آن از طریق الگوهاى مراوده‏اى شکل مى‏گیرد. خانواده تأثیرگذار خانواده‏اى است که در آن زن و شوهر بارها با همدیگر گفت‏وگو مى‏کنند و الگوهاى ارتباطى‏شان را در این گفت‏وگوها شکل مى‏دهند. بنابراین، لزوماً نه خود تعارض، بلکه نوع کنار آمدن با تعارض است که مى‏تواند ویرانگر یا سازنده باشد(هونلر و جنکوز[۶]، ۲۰۰۵).

است که برای مفهوم سازی و سنجش کیفیت روابط دوگانه به کار می رود. به طوری که کاترل[۷] در این زمینه معتقد است ویژگی بارز دلبستگی پیوند عاطفی بین دو فرد است که یک حس ایمنی روان شناختی را رشد می دهد. برک[۸] (۲۰۰۱)،دلبستگی را اینگونه تعریف می کند: دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیق که با افراد خاص در زندگی فرد برقرار می کند طوری که باعث می شود وقتی باآن ها تعامل می کنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آن هارا درکنار خود داریم احساس آرامش می کنیم (واحدی و مرادی، ۱۳۸۸).

بالبی[۹] (۱۹۸۸)،سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا را تشخیص دادند. دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت مانند صمیمیت و خرسندی، دلبستگی اجتنابی با سطوح پایین تری از صمیمیت و تعهد و دلبستگی دوسوگرا با شور و هیجان و دل مشغولی در زمینه روابط توأم با خرسندی کم مرتبط است (فینی و نولر[۱۰]، ۱۹۹۰).

عزت نفس عبارت است ازمیزان ارزشی که فرد برای صفات و ویژگی های شخصی و ذهنی خودقایل است. فردی که از عزت نفس بالایی برخوردار است خودش را من گونه ای مثبت ارزشیابی کرده و برخورد مناسبی نسبت من نظریات مثبت خود و دیگران دارد. درمقابل فرد با عزت نفس پائین اغلب نوعی نگرش مصنوعی نسبت من دنیا دارد، و در ناامیدی تلاش می کند تا من خود و دیگران نشان دهد که شخصی لایق است یا منزوی شده و از ارتباط با دیگران اجتناب می کند(پوردهقان و همکاران، ۱۳۸۷).

بر طبق تعریف، رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهراز ازدواج با یکدیگروباهم بودن احساس شادمانی و رضایت دارنداعتقاد براین است که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایت زناشویی زمانی محقق می گردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد. هم چنین الیس[۱۱] (۱۹۸۹)،بیان می کند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند (سلیمانیان، ۱۳۷۳).

 داویلا و برادبوری[۱۲] (۲۰۰۱)، نشان دادند که درک مثبت از همسران که از ویژگی های افراد با سبک دلبستگی ایمن است رفتارهای حمایتی و رضایتمندی زناشویی در زوجین را پیش بینی می کند.
حال سوال این جاست که سبک های دلبستگی و عزت نفس زوجین چه رابطه ای با رضایت زناشویی دارند؟ کدام یک از سبک های دلبستگی رابطه معنی دار تری با رضایت زناشویی دارد؟ برای پاسخ به این سوالات و با توجه به اهمیت موضوع و مطالب گفته شده، هدف این مطالعه بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی در زوجین دانشجوی دانشگاه هرمزگان می باشد.

۱-۳- اهمیت و ضرورت مسأله

خانواده را موسسه یا نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که ناشی از پیوند زناشویی زن و مرد است. ازجمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان، وجود تعامل های سالم وسازنده میان انسان ها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صمیمیت و همدلی به یکدیگر است. خانواده محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی و عقلانی و عاطفی است و داشتن آگاهی از نیازهای زیستی وروانی و شناخت چگونگی ارضاء آن ها و تجهیز شدن به تکنیک های شناخت تمایلات زیستی و روانی ضرورتی انکارناپذیر می باشد. رضایت یک فرد از زندگی زناشویی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب می شود ورضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده و در نتیجه تسهیل در امر رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه  خواهد شد (عدالتی و ردزوان، ۲۰۱۰).

نتایج این مطالعه می تواند ایده های مثبت برای مشاوران خانواده و نهادهای مشاوره ای در بر داشته باشد. همچنین یافته های مطالعه حاضر می تواند حقایق مهمی را در ارتباط با خانواده ها و روابط زوجین ایفا کند. هم چنین با توجه به اهمیت کارکرد متعادل خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن ، شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی که پایه استحکام بخش زندگی خانوادگی است، ضروری به نظر می رسد. بنابراین در صورت توجه به عوامل موثر بر رضایت زناشویی می توان انتظار داشت که با افزایش سطح رضایتمندی زناشویی بسیاری از مشکلات روانی، عاطفی و اجتماعی خانواده ها و در کل جامعه کاهش یابد. همچنین با ارتقاء سطح رضامندی زناشویی و رضایت از زندگی، افراد جامعه با آرامش خاطر بیشتر به رشد و تعالی و خدمات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خواهند پرداخت و خانواده ها نیز از این پیشرفت سود خواهند برد.
عکس مرتبط با اقتصاد

۱-۴- اهداف پژوهش

هدف کلی :

هدف اصلی این مطالعه بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی در زوجین دانشگاه هرمزگان می باشد. همچنین این مطالعه اهداف فرعی زیر را دنبال می کند:

- تعیین رابطه سبک های دلبستگی (ایمن، اجتنابی و دوسوگرا) با رضایت زناشویی به ترتیب اولویت

-تعیین سهم سبک های دلبستگی با رضایت زناشویی

-تعیین رابطه عزت نفس با رضایت زناشویی

- مقایسه نتایج با تحقیقات مشابه

اهداف کاربردی :

-تعیین سهم عزت نفس بر رضایت زناشویی

-تعیین سهم عزت نفس وسبک های دلبستگی با رضایت زناشویی

- ارائه راهکارهایی برای زوجین جهت بالا رفتن رضایت زناشویی

۱-۵- سوالات تحقیق

۱- آیا بین سبک دلبستگی با رضایت زناشویی زوجین رابطه معنی دار وجود دارد؟

۲- آیا بین میزان عزت نفس زوجین با رضایت زناشویی رابطه معنی وجود دارد؟

۳- آیا سبک دلبستگی رضایت زناشویی را پیش بینی می کند؟

۴- آیا عزت نفس رضایت زناشویی را پیش بینی می کند؟

۵- آیا عزت نفس و سبک دلبستگی رضایت زناشویی را پیش بینی می کنند؟

 

تعداد صفحه : ۹۲

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پایان نامه ارشد : بررسی رابطه بین هوش هیجانی معلمان زن با خشونت اعمال شده علیه آنان ...

:

     خانواده طبیعی ترین و مشروع ترین واحد تولید مثل و فراگیرترین واحدهای اجتماعی به شمار می آید. زیرا همه ی اعضای جامعه را در بر می گیرد. خانواده، دارای اهمیت تربیتی و اجتماعی است. افراد از سوی خانواده و در خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد، هستی قوام می یابد و از آن جا که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است از ارکان و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود. بهنجاری یا نابهنجاری جامعه در گرو شرایط عمومی خانواده هاست و هیچ یک از آسیب های اجتماعی فارغ از تأثیر خانواده پدید نمی آید. به همین ترتیب نیز هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند مگر آن که از خانواده های سالم برخوردار باشد(حمیدی، ۱۳۸۲).
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

     دست یابی به جامعه سالم آشکارا در گرو سلامت خانواده و تحقق خانواده سالم، مشروط به برخورداری افراد آن از سلامت روانی و داشتن رابطه های مطلوب با یکدیگر است. از این رو سالم سازی اعضای خانواده و رابطه شان، بی گمان اثرهای مثبتی را در جامعه به دنبال خواهد داشت(برنشتاین،۱۹۸۹؛ ترجمه پورعابدی و منشی، ۱۳۸۰).

در کشورهای غربی که زن و مرد تقریباً از حقوق اجتماعی یکسانی برخوردارند و قانون و عرف هیچ امتیاز ویژه ای را برای هیچ یک از زوجین نسبت به دیگری قائل نیست، آمار طلاق و جدایی به بیش از پنجاه درصد می رسد(رایس[۱]، ۱۹۹۶). وجود خشونت در روابط انسان ها و به ویژه در روابط زوجین امری شایع است، به گونه ای که می توان از خشونت به عنوان رایج ترین پدیده های موجود در روابط انسان ها نام برد. رابطه زوجین می تواند به آسانی تبدیل به چالش شود، حتی کوچک ترین فعالیت های روزانه روی دیگری به طور چشم گیری اثر می گذارد و سازگاری با نیازها یا آرزوهای شخص دیگر در تمام جنبه های زندگی مشکل است(شفیعی نیا و همکاران،۱۳۸۱).    

     بسیاری از مردم با شنیدن نام خشونت اولین چیزی که در ذهنشان نقش می بندد، آزار جسمی شدید می باشد. اما حقیقت آن است که خشونت طیف وسیعی از آزارهای روحی، جسمی، جنسی و کلامی را شامل می شود(مافی، ۱۳۸۱). افزایش سریع آگاهی همگان از خشونت از جمله: کودک آزاری، همسر آزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده سبب شده است، افراد متخصص و عادی نتیجه بگیرند که خشونت در خانواده، پدیده جدیدی است. گرچه خشونت در خانواده از دهه ۱۹۷۰ توجه قابل ملاحظه ای را به خود معطوف ساخته، به ویژه در ۱۵ سال اخیر این مسأله مورد توجه متخصصان قرار گرفته، باید توجه داشت که این پدیده در سراسر تاریخچه خانواده مطرح بوده و قدمتی به قدر کهن ترین افسانه ها دارد. به لحاظ تاریخی شاید بتوان نخستین پیشینه خشونت را در اسطوره های دینی، نظیر هابیل و قابیل سراغ گرفت، که البته فرهنگ و تاریخ هر جامعه جلوه ای خاص به این حقیقت داده است(مافی، ۱۳۸۱). بنابراین، می بینیم که این پدیده در طول تاریخ همواره به شکل پنهان وجود داشته و چندان مورد توجه واقع نشده و تنها در طی سه دهه اخیر نگاه پژوهشگران، از جمله جامعه شناسان، روان شناسان و جرم شناسان متوجه این پدیده شده و با انجام بررسی های گوناگون سعی در پرداختن به این معضل اجتماعی و مقابله با آن نموده اند(مافی، ۱۳۸۱).

     خشونت به هیچ وجه، خاص یک جامعه نیست و هرگز نمی توان بروز چنین واقعه ای را به فقرا، طبقات کارگری و افراد کم سواد محدود دانست، بلکه امری جهانی است کما این که پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز از این پدیده رنج می برند. یکی از پژوهش های انجام گرفته در آمریکا نشانگر این حقیقت بود که در میان تحصیل کرده های دانشگاهی خشونت از آمار بالاتری برخوردار می باشد(معتمدی مهر، ۱۳۸۰). آن چه در این بین، بیشتر موجب تأسف می گردد این حقیقت است که زنان به عنوان گروهی ویژه، هم چنان که در جامعه مورد خشونت واقع می شوند، در خانواده نیز مورد بهره کشی سایر اعضای خانواده به خصوص همسران خود واقع می شوند، و قربانی انواع خشونت ها از جمله فیزیکی، روانی و . می گردند، که آثار و پیامدهای سوئی برای آن ها به بار می آورد و آمار و ارقام موجود این حقایق را بر ما آشکار می سازند(معتمدی مهر، ۱۳۸۰).

     خشونت علیه زنان به خصوص از طرف شریک جنسی آنان بسیار شایع است. خشونت فیزیکی و جنسی هر ساله در ۲ تا ۴ میلیون زن آسیایی رخ می دهد. بر اساس گزارش انجمن پزشکی آمریکا فدراسیون(WHO) در سال ۲۰۰۰ یک نفر از هر سه زن در طول زندگیش مورد آزار قرار می گیرد و بر اساس گزارشات بانک جهانی، خشونت خانگی ۵ درصد از سال های سلامت زنان را در زندگی کاهش می دهد. خشونت علیه زنان همراه با عوارض شدید جسمی و روانی نظیر افسردگی، اضطراب، مشکلات روان تنی(سوماتیزاسیون)، سوء مصرف الکل و مواد مخدر و اقدام به خودکشی و یا تأثیرات منفی درازمدت بر خانواده و نسل های بعدی می باشد(زنگی آبادی و مرادی شهر بابک، ۱۳۸۳).
عکس مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

در زمینه  خشونت علیه زنان علاوه بر شیوع آن نگرش افراد نسبت به ان نیز مهم می باشد. زیرا نوع نگرش نسبت به نقش زنان و خشونت علیه آنان سبب تداوم این امر می گردد. این امر به خصوص در مورد آزارهای هیجانی و جنسی نمود بیشتری می یابد. پیچیده بودن خشونت علیه زنان که عوامل فردی تا قوانین و نگرش های سیاسی و اقتصادی جامعه را به عنوان عوامل زمینه ساز و مساعدکننده مطرح می کند، بررسی این مقوله را نیز بسیار مشکل می سازد(زنگی آبادی و مرادی شهر بابک، ۱۳۸۳).
عکس مرتبط با اقتصاد

۱-۲. بیان مسأله :

     افراد براساس سرشت و فطرت خویش نیازمند انس و الفت با دیگران هستند تا مونس و مأنوس یکدیگر باشند. از نخستین روزهای پیدایی بشر بر عرصه خاک و اولین شکفتگی های اندیشه بشری در گستره تاریخ و آگاهی، خانواده و مسایل مربوط به آن همواره بخشی از اشتغالات فکری او را تشکیل می داده است. چرا که پیوند خانوادگی در شکل زوجیت، ضمن برطرف ساختن نیاز فطری بشر، برای زیستن در میان جمع، روابط نسبی و سببی دیگری را نیز ایجاد می نمود که به تقویت بنیان های اجتماعی منجر می شد. بنابراین، خانواده اولین نهاد اجتماعی است که شالوده حیات اجتماعی نیز محسوب می گردد و جنبه های ژرف و عمیق شخصیت انسان در آن جا پایه گذاری می شود و شیوه های گوناگون رفتاری در این نهاد دست مایه اولیه تجربه اجتماعی کودکان را فراهم می آورد که در نگرش آن ها نسبت به زندگی جمعی سهم حتمی و قطعی دارد. از همین روست که جایگاه والای خانواده به عنوان باهویت ترین نهاد اجتماعی از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده و هیچ یک از مکاتب سیاسی، اجتماعی و فلسفی خود را از پرداختن بدان بی نیاز ندانسته است(نجفی،۱۳۸۴).

خانواده، اولین مدرسه ای است که انسان در آن آموزش می بیند و با اصول زندگی اجتماعی و روش تفاهم با دیگران آشنا می گردد. خانواده به صورت یک نظام دارای شبکه ارتباطی است که افراد آن دارای حال گذشته و آینده مشترکند و ارزش های اخلاقی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اسباب رشد عاطفی- اخلاقی و اجتماعی افراد فراهم می گردد(ساروخانی،۱۳۸۰).

     در این میان تشکیل خانواده با ازدواج زن و مرد آغاز می شود، ازدواج یکی از ارزشمندترین اقدامات زندگی به شمار می آید و هیچ اقدام اجتماعی دیگری را نمی توان از جهت ارزش با آن مقایسه کرد؛ چراکه این امر برای سلامت، امنیت و سعادت اجتماع سودمند و ضروری است(گل محمدیان و همکاران،۱۳۸۷). ازدواج، پیمان مقدسی است که در میان تمام اقوام و ملل و در تمامی زمان ها و مکان ها وجود داشته است، سنت دیرینه ای که در آن زن و مرد زندگی مشترکی را آغاز می کنند و پیمان می بندند که مصاحب و یار و غمحوار یکدیگر باشند، یکدیگر را بهتر بشناسند، همدیگر را خوشبخت کنند و با ازدواج به تنهایی خود پایان دهند(نوابی نژاد،۱۳۸۶). واقعیت آن است که مقوله ازدواج از مهم ترین و پیچیده ترین جنبه های زندگی انسان بوده، به طوری که لازمه ازدواج موفق وجود سطح بالایی از سازگاری طرفین است)فتینز[۲] و همکاران،۲۰۰۱).

آن چه مسلم است همه افرادی که اقدام به این امر مهم(ازدواج) می نمایند، هدفی جز خوشبختی و کامروایی و نهایتاً دست یابی به موفقیت بیش تر ندارند. اما همه انسان ها از طریق روزنامه ها، مجله ها و یا رسانه های سمعی و بصری با مسائلی هم چون مشکلات  و خشونت های خانوادگی، تعارضات زناشویی زوج های درحال جدایی و یا آمار فزاینده طلاق و از این قبیل مسائل آشنایی دارند. چنین مشکلاتی چرا تا این حد مورد توجه قرار گرفته اند و به ساختار خانواده تا این حد اهمیت داده می شود؟(رفاهی و همکاران،۱۳۸۹).

 یکی از دلایل عمده ای که باعث می شود انسان امروز به ازدواج روی آورد، این است که نیاز درونی وی حکم می کند که کارهایش نظم و ترتیب داشته و از ساختاری معقول و شایسته برخوردار باشد. نظم و ساختاری معقول، اساس و ستون هر موجودی بوده و قالب های هر گونه خلاقیت و آفرینشی می باشند. به علاوه نظم و انضباط لازم است تا به امور زندگی سر و سامان، و آن ها را از آشفتگی و بی نظمی خلاصی داد.

همان طوری که اجتماع دچار تغییر و تحولات شتابنده شده و رشد وگسترش می یابد و بر تعداد نفوذش افزوده می شود و پیچیدگی های زندگی روزمره را رو به فزونی می گذارد، ضرورت و نیاز به نظم و ترتیب بیش از پیش محسوس و نمایان تر می گردد(انیل و انیل[۳]، ۱۹۸۵، ترجمه رحمتی، ۱۳۷۲).

 علی رغم این که ازدواج رضایت بخش یکی از عوامل مهم بهداشت روانی جامعه محسوب می شود ولی چنان چه ازدواج و زندگی خانوادگی شرایط نامساعدی برای ارضای نیازهای روانی زوج ها ایجاد کند، نه تنها بهداشت روانی تحقق نمی یابد بلکه اثرات منفی و گاهی جبران ناپذیری را به جای می گذارد، به طوری که اختلالات عصبی، افسردگی و خودکشی از پیامدهای اختلالات خانوادگی می باشند. با توجه به گستردگی اثرات سوء اختلافات زناشویی بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی و افزایش آمار طلاق (۱۱ تا۱۶درصد) در سال های اخیر، توجه به نگرش های همسرگزینی و یاری در امر انتخاب همسر، ضروری به نظر می رسد(موسوی چلک،۱۳۸۴).

 

تعداد صفحه : ۱۴۰

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دانلود پایان نامه ارشد : بررسی مقایسه ای سبک های دلبستگی و تمایل به طلاق با کنترل سر سختی روان‌شناختی ...

 

متخصصان روان‌شناسی خانواده معتقدند که شناخت دقیق‏ زوجین از یکدیگر قبل از ازدواج و جلوگیری از ازدواج‏های‏ خودسرانه و سهل‏انگارانه می‏تواند پیشگیری مناسبی برای پدیده‏ طلاق بعد از آغاز زندگی باشد. طبق آمار ارائه‏ شده ۵/۴۷ درصد مردان و ۵۵ درصد زنان شناخت کمی از همسران خود هنگام ازدواج دارند و در این میان تنها ۵/۲۷ درصد مردان و ۲۵ درصد زنان در هنگام ازدواج همسران خود را به خوبی می‏شناسند و در بین این دو دسته، دسته‌ی دیگری هم‏ وجود دارد که شناخت نسبی از همسران خود دارند، یعنی ۱۰ درصد مردان و ۲۰ درصد زنان. اگر این آمار به سویی رود که‏ زوجین از هم شناخت کافی داشته باشند، به احتمال زیاد طلاق‏ رشد نزولی خواهد داشت. بررسی ها نشان می‏دهد عدم شناخت صحیح از همسر علت‏ عمده‌ی طلاق‏ها گزارش شده است. غیر از این، شتاب‏زدگی در ازدواج باعث ایجاد زیان‏های غیرقابل جبران شده که برای رفع‏ این معضل می‏توان با مشاوره روان‌شناسی آن را حل کرد؛زیرا با این ارزیابی روان‌شناختی است که آمادگی فرد از لحاظ روحی و روانی برای ازدواج مشخص می‏شود(رستمی و همکاران، ۱۳۸۸).

در روند شناسایی عوامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در واکنش به فشارهای زندگی، کوباسا[۱](۱۹۷۹)، بیان کرد که سرسختی روان‌شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی، رابطه بین استرس و بیماری را تحت تاثیر قرار داده، از عوامل اصلی ایجاد تفاوت های فردی در این زمینه است. از آن زمان به بعد، پژوهش های متعدد فرضیه کوباسا را حمایت کرده و نشان داده اند که سرسختی روان‌شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی رابطه بین استرس و بیماری را تعدیل می کند(شریفی و همکاران، ۱۳۸۴).

نظریه‌ی دلبستگی را بی‏شک بایستی یکی از برجسته‏ترین دست‏ آوردهای روان‌شناسی معاصر به حساب آورد. این نظریه فرایند شکل‏گیری و قطع‏شدن پیوندهای عاطفی را توضیح می‏دهد. مفهوم محوری و اصلی این نظریه به توضیح و تشریح این نکته‏ می‏پردازد که چگونه نوزاد از نظر هیجانی نسبت به شخصی که‏ وظیفه‌ی مراقبت و نگهداری از وی را بر عهده دارد، دلبسته می‏شود و نیز چگونه هنگامی که از این شخص جدا می‏شود دچار تنش‏ و تنیدگی می‏گردد. دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است‏ که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که نوزاد را در تعامل منظم دائمی با آنها می‏باشد، ایجاد می‏گردد. در ایجاد و تعیین کیفیت این پیوند عاطفی دو مفهوم قابل دسترس بودن و پاسخ دهنده بودن، تصویر مادرانه نقشی یگانه و منحصر به فرد ایفاء می‏کنند. زندگی نوزاد انسان، حول محور یک شخص خاص‏ که قابل دسترس است و منظما به نیازهای مراقبتی او پاسخ‏ می‏دهد، می‏چرخد و بدین ترتیب رفتار جست‏وجوی مراقبت‏ نوزاد با پاسخ‏دهی منظم تصویر مادرانه شکل می‏گیرد. در واقع‏ این رفتار جست‏وجوی مراقبت نوزاد است که دلبستگی نامیده‏ می‏شود(رستمی و همکاران، ۱۳۸۸).

رابطه بین پنج عامل اصلی شخصیت و سبک‏های دلبستگی از زاویه‏ای دیگر نیز قابل‏ بررسی است. در یک سری مطالعه، بوش[۲] و همکاران(۱۹۸۶)نشان دادند که‏ بسیاری از سازه‏های شخصیتی می‏توانند به ترکیبی از پنج بعد اصلی کاهش پیدا کنند. این‏ مسئله چالشی را پیش روی مقیاس‌های مربوط به تفاوت های فردی قرار می‏دهد. چنین‏ مقیاس‌هایی باید در صورت امکان در نقشه‏ای که به‌وسیله پنج عامل اصلی ایجاد شده است قرار گیرند(شیپور و برنان‏۱۲، ۱۹۹۲). بنابراین اگر سبک دلبستگی را به عنوان یک سازه تفاوت‏ فردی در نظر بگیریم این فرض مطرح می‏شود که سبک‏های دلبستگی مثل سایر سازه‏های‏ تفاوت های فردی واریانس مشترکی را با ابعاد پنج عامل اصلی شخصیت داشته باشد(بشارت و همکاران، ۱۳۸۵).

۱-۲- بیان مساله

کانون اصلی فشارهای حاصل از اعتیاد مردان متاهل، همسر و فرزندان آن ها هستند. همسران افراد معتاد برای مبارزه با اعتیاد شوهر از راهبردهای مقابله ای گوناگون مانند اجتناب شناختی، تلاش برای فرار فکری از مشکل، مواجهه فعال با همسر، تهدید به ترک و یا طلاق استفاده می کنند(گل پرور و مولوی، ۱۳۸۰).

در کنار عوامل مختلفی که عموماً برای طلاق عنوان شده‏ است، مثل؛اعتیاد، فقر، ندادن نفقه، زندانی بودن شوهر، داشتن زن‏های دیگر، عدم تفاهم اخلاقی و فرهنگی، اختلاف‏ سنی و فساد اخلاقی و غیره عامل دیگری نیز وجود دارد که‏ شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است و حتی می‏توان‏ گفت که اصلاً به آن توجهی نشده است و آن‏"سبک دلبستگی‏ زوجین‏"می‏باشد. وست وشلدون(۱۹۹۹)، فکر دلبستگی بزرگسالان را به‏ عنوان روابط دو به دویی تعریف می‏کند که همجواری با یک‏ شخص ویژه و ترجیح داده شده منجر به دست یافتن، یا حفظ شدن احساس ایمنی می‏گردد. بحث های فراوانی در خصوص‏ نقش دلبستگی در همسرگزینی وجود دارد. ممکن است بتوان‏ در همسرگزینی نقشی را برای دلبستگی در فرهنگ‏های غربی‏ که با روابط آزاد قبل از ازدواج مشخص می‏شوند-که به نوبه‌ی خود امکان ترک و قطع رابطه را برای هر دو طرف آسان‏تر می‏کند- در نظر گرفت؛زیرا این امر به افراد اجازه می‏دهد تا قبل از ازدواج شناخت بیشتری از همسر خود به دست آورند. اما مشکل‏ به‌توان برای دلبستگی نقش قابل توجهی را در همسرگزینی در فرهنگ‏هایی هم چون ایران که نسبت به روابط پیش از ازدواج‏ و ازدواج رویکرد متفاوتی دارند در نظر گرفت؛زیرا با توجه به‏ فرایند ازدواج در ایران واضح است که زوجین قبل از ازدواج زمان‏ و فرصت کافی برای شناخت کامل یکدیگر را ندارند تا به سبک دلبستگی یکدیگر آگاه شوند یا تحت تأثیر آن قرار گیرند. به‏ همین دلیل هم بسیار بعید است که همسر گزینی در زوج‏های‏ ایرانی، تحت تأثیر دلبستگی باشد؛در حالی که سبک دلبستگی‏ هر فرد موضوع قابل توجهی است که متأسفانه کمتر به آن توجه‏ شده و باعث جفت شدن زوج‏های ناایمن گردیده که روابط زناشویی را تحت تأثیر قرار می‏دهد و باعث سست شدن و از هم‏ گسستن آن می‏گردد(رستمی و همکاران، ۱۳۸۸).

براساس مشاهدات و تحقیقات متعدد، سه سبک دلبستگی بزرگسالی را که ادامه کیفیت روابط کودکی است شناسایی شده است: سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی اجتنابی و سبک دلبستگی دوسوگرا(بشارت و همکاران، ۱۳۸۵).

به باور گیرمن و رونی[۳](۱۹۸۹)، همسران افراد معتاد تمایل دارند تا از سبک های مقابله ای متعددی استفاده کنند، ولی اجتناب رفتاری(اجتناب از روبه رو شدن با همسر، دور نگه داشتن کودکان از دید همسر) رایج ترین روش مقابله ای در بین همسران افراد معتاد بوده است.

با رشد فزآینده آگاهی در حوزه روان‌شناسی و پیدایش گستره های نو، مفهوم سرسختی نیز به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی مورد توجه نظریه پردازان روان‌شناسی به ویژه روان‌شناسان مثبت گرا[۴] قرار گرفته است. در این چارچوب سرسختی به عنوان ترکیبی از نگرش ها و باورها تعریف می شود که به فرد انگیزه و جرات می دهد تا در مواجهه با موقعیت های فشارزا و دشوار کارهای سخت و راهبردی انجام دهد و برای سازگاری با آن شرایط سرسختانه فعالیت کند تا از میان رویدادهایی که می تواند به صورت بالقوه واجد پیامدهای فاجعه آمیز و ناخوشایند باشند راهی به سوی رشد و تعالی باز کند و فرصت هایی برای رشد فراهم آورد(مدی[۵] و همکاران، ۲۰۰۲).

 

تعداد صفحه : ۱۲۱

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دانلود پایان نامه ارشد :بررسی نقش تجربه خشونت دوران کودکی در الگو‏های رفتاری خشونت ...

 

     در افرادی که در دوران کودکی مورد خشونت قرار می‏گیرند، به دلیل آسیب‏ها و جراحت روان شناختی حاصل از این سوء رفتار، طرحواره‏‏های ذهنی شکل می‏گیرد که رابطه زناشویی بعدی آن‏ها را تحت تاثیر قرار می‏دهد به دلیل اهمیت و نقش تجریه در خشونت دوران کودکی، خشونت خانوادگی امروزه مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. در اکثر موارد، خشونت در میان خانواده‏ها و در چارچوب روابط نزدیک زناشویی، گزارش شده است. و به رغم وجود صمیمیت در ارتباط زناشویی رخ می‏دهد که شاید واکنشی نسبت به تهدید تصور شده از کاهش صمیمیت باشد  روابط صمیمی و پایدار و به دور از خشونت با کودکان و نیز شریک زندگی نقش مهمی در سلامت روانی و جسمانی دارد و جنبه مهمی از زندگی زناشویی است که مطالعه علمی آن از دهه ۱۹۹۰ آغاز شده است. یکی از مهم ترین عواملی که بر بقا، دوام و رشد خانواده اثر می‏گذارد، روابط سالم و مبتنی بر سازگاری و تفاهم بین اعضاء، به خصوص زن و شوهر است. سازگاری زناشویی، به عنوان یکی از مهمترین عوامل اثر گذار بر عملکرد خانواده است(سینها و مکرجی[۱]، ۱۹۹۹).

   خشونت خانگی واقعیتی است آزاردهنده در دنیای امروزه در جهانی که محیط خانه باید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگی‏ها و رنج‏های ناشی از دشواری‏های محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متاسفانه برای بسیاری از مردم خانه به جهنمی می‏ماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه، و انتقام در آن هر لحظه شعله ورتر می‏گردد. خشونت خانگی مخصوص جامعه یا طبقه خاصی نیست. اکنون همه کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند. تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز نه تنها سبب کاهش آن نگردیده بلکه در بسیاری از موارد بر دامنه آن افزوده است. اهمیت موضوع تا بدان حد است که شمار زیادی از سازمآن‏ها و موسسات بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد در زمینه پیشگیری و مهار این پدیده، مقررات و دستورالعمل‏های متعددی را وضع نموده یا به اجرا نهاده اند. جای تاسف است که براساس آمارهای موجود هنوز این اقدام‏ها هیچ نتیجه قابل ملاحظه ای به بار نیاورده، اما با توجه به گستره اقدام‏های ملی و بین المللی که پیوسته رو به فزونی است می‏توان امیدوار بود در آینده ای نزدیک این پدیده و پیامدهای آن کاهش یابد. اما خشونت خانگی تنها زنان و مردان سازگار را تحت تاثیر قرار نمی دهد. بلکه به جرات می‏توان گفت که بیشترین اثر را بر کودکانی دارد که پیوسته یا به تناوب شاهد این خشونت اند. این اثرگذاری چنان که خواهیم دید، نسبت به میزان تاثیر آن بر خود والدین دارای اهمیت بیشتری است(کردوانی، ۱۳۸۹).
عکس مرتبط با اقتصاد

۱-۲ بیان مساله

     سال‏های اولیه زندگی مهم ترین دوره تربیت و شکل پذیری شخصیت اجتماعی فرد می‏باشد. طرز رفتار بزرگسالان اثر عمیقی بر شخصیت کودکان و عادات کسب شده توسط آن‏ها دارد. اکثر پژوهش‏های انجام شده نشان داده اند دو عامل اساسی یعنی خصوصیات خلقی کودک و رفتار والدین درتبدیل مشکلات رفتاری اولیه کودک به مشکلات رفتاری شدیدتر در آینده نقش اساسی دارند(قاسمی، ولی زاده، طولابی و ساکی، ۱۳۸۶).
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

     بندورا[۲](۱۹۷۵)، اعتقاد دارد بخش اعظم یادگیری از طریق مشاهده رفتار دیگران است. نکته مهم در این دیدگاه عدم نیاز به تقویت فوری است،‌ یعنی فرد رفتار را مشاهده کرده و می‌آموزد ولی تا زمانی که نیازی به ابراز آن نباشد و به عبارتی عامل تقویتی وجود نداشته باشد، بروز نمی‌کند. هر چه الگو از مقبولیت و مشروعیت بیشتری برخوردار باشد احتمال یادگیری بیشتر است. در این مورد خاص والدین به‏صورت افراد صاحب قدرت از نفوذ زیادی برخوردارند و کودکان آن‏ها را به عنوان الگوی مناسبی تلقی نموده و در طول زندگی و هنگامی که خود بخواهند با کودکانشان برخورد کنند از همان شیوه‌‏های آزارگری توأم با غفلت و مسامحه استفاده می‌‌کنند(سیف، ۱۳۷۳).

در افرادی که در دوران کودکی مورد خشونت قرار می‏گیرند، به دلیل آسیب‏ها و جراحت‏‏های روان شناختی حاصل از این سوء رفتار، طرحواره‏‏های ذهنی شکل می‏گیرد که رابطه زناشویی بعدی آن‏ها را تحت تاثیر قرار می‏دهد(فریچ[۳]، ۲۰۰۶).

در سال ۱۹۷۵ سه تن از پژوهشگران آمریکایی به نام‏‏های استراوس، ولس و اشتاین میتز، به تشریح نظریه هایی پرداختند که آن را وراثت اجتماعی خشونت خانگی نام نهاده بودند. معنای این نظریه در عبارتی کوتاه چنین بود: آموختن خشونت در خانواده اصلی. این پژوهشگران شوهرانی را که والدینشان نسبت به هم خشن نبودند با شوهرانی که دست کم به یک مورد خشونت میان پدر و مادر خود اشاره کرده بودند، مقایسه نمودند. در مردانی که شاهد خشونت والدین خود بودند میزان کتک زدن زن سه برابر بیش از آنانی بود که چنین چیزی را مشاهده نکرده بودند(کردوانی، ۱۳۸۹).

       خشونت خانوادگی نه تنها به رشد و گسترش صمیمیت آسیب می‏رساند بلکه ثبات خانواده و سلامت روان شناختی و جسمانی کودکان و زوج‏ها را نیز تهدید می‏کند(آمرمن[۴]، ۱۹۹۹).

     اما سوالی که مطرح می‏شود این است که با توجه به نظریه روان کاوی فروید[۵](۱۹۷۴)، تجربه خشونت در دوران کودکی چه نقشی در الگو‏های رفتاری فرد ایفا می‏کند و سهم هر کدام از الگو‏های رفتاری خشونت و سازگاری در بزرگسالی به چه میزان می‏باشد؟

۱-۳ اهمیت و ضرورت موضوع تحقیق

     عوامل خانوادگی به عنوان یک سری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد موثر می‌باشند، چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد بسیار حائز اهمیت می‏باشد و خیلی از چیزها را افراد در سال‏‏های اولیه حیات اجتماعی خود در آن می‌آموزند. خانواده می‏تواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهم ترین این عوامل عبارت‌اند از: ۱) نحوه برخورد والدین با نیاز‏های کودک: معمولاً کودکی که وسایل و اسباب بازی مورد علاقه خود را در دست دیگری می‌بیند برانگیخته می‏شود و در صدد گرفتن آن حتی با اعمال خشونت می‏شود. تجربه نشانگر آن است که چنانچه در کودکی همیشه توقعات و انتظارات فرد برآورده شده باشد او بیشتر از کسانی که توقعات و انتظاراتشان برآورده نشده‌است خشمگین وپرخاشگر می‏شود. ۲) وجود الگو‏های نامناسب، داشتن الگوی مناسب در زندگی یکی از نیاز‏های انسان است زیرا انسآن‏ها علاقه مند هستند که رفتار و کردار خود را مطابق با کسی که مورد علاقه خودشان است انجام دهند و چنین کسانی را راهنما و الگوی زندگی خود قرار دهند بررسی‌‏های انجام شده نشان می‏دهد که بیشتر کودکان پرخاشگر والدین خشن و متخاصمی داشته‌اند یعنی نه تنها کودک آن‏ها از محبت لازم برخوردار نبود از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود(شاهدی فر و همکاران، ۱۳۸۸).

     یکی از دردناک ترین انواع خشونت، خشونت علیه کودکان می‏باشد. دوران کودکی از آسیب پذیرترین دوران‏‏های زندگی هر فرد است. شخصیت هر انسانی در دوران کودکی اش شکل می‏گیرد و می‏توان گفت مهم ترین دوران زندگی هر فرد، کودکی اش است. از دیگر سو، کودکان آینده و سرمایه‏‏های یک کشور به حساب می‏آیند و به هر میزان که مسئولین از این قشر غفلت کنند به همان اندازه از آینده کشور غفلت نموده اند. از این رو شناخت و بررسی معضل خشونت علیه کودکان ضروری به نظر می‏رسد(کامرانی فکور، ۱۳۸۵).

     در زمانی که جامعه ایران خواستار رسیدن به پیشرفت وترقی است،لزوم توجه خاص به چگونگی تزلزل و نااستواری ارکان خانواده کاملا ضروری به نظر می‏رسد. در پژوهش‏‏های گذشته بیشتر خشونت خانوادگی، خشونت مردان علیه زنان بحث شده است. تفاوتی که پژوهش حاضر با پژوهش‏‏های انجام شده قبلی دارد، در واقع با دآن استن تجربه خشونت در دوران کودکی و نقش آن در الگو‏های رفتاری خشونت و سازگاری می‏توان به زوج‏‏های دانشجو کمک کرد تا در گذشته خود بنگرند و اگر تجربه خشونت داشته اند راه کار‏های این پژوهش را مدنظر قرار دهند و شاید بتوانند قسمتی از اختلاف هایشان را برطرف نمایند. هم چنین نتایج این پژوهش می‏تواند کمک شایانی به خانواده‏ها و برنامه ریزان و پژوهشگران مسایل اجتماعی نماید. از نتایج این پژوهش، دانشجویان، سازمان امور جوانان، آموزش و پرورش و بهزیستی سود خواهند برد. لذا با توجه به این مطالب و مشاهده عینی اینجانب را بر آن داشت که این موضوع را جهت پژوهش انتخاب نمایم.

 

تعداد صفحه : ۹۴

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت